خیلی اهل فضل بودن همه خانواده من من چشم باز کردم پدر من یک رفی داشت که کتابای دینیش مثل دلایل و قرآن و اینا رو می خوند کنار چند تا کتابم بود از شعرای کرد و این کتابی هم بود که به من می گفت نیت کن من نمی فهمیدم چیه و نیت می کردم می خوند و بعد برای من معنی می کرد بعدها فرمیدم این حافظه پدر من تمام حافظ ازبر بود. دوم دبستان بودم که یه دفعه یه نمایشی اومد اعلامشو داده بودن تو مدارس ما هم رفتیم بلیت خریدیم بلیتشم ۲ تومن بود هیچ وقت یادم نمیره خیلی گرون بود به پدر گفتیم پدر گفت نه خلاصه آخرین روز گریان اومدیم خونه گفتیم که شیشه رو شکستم گفتن د تومن باید جریمه بدی �
خیلی اهل فضل بودن همه خانواده من من چشم باز کردم پدر من یک رفی داشت که کتابای دینیش مثل دلایل و قرآن و اینا رو می خوند کنار چند تا کتابم بود از شعرای کرد و این کتابی هم بود که به من می گفت نیت کن من نمی فهمیدم چیه و نیت می کردم می خوند و بعد برای من معنی می کرد بعدها فرمیدم این حافظه پدر من تمام حافظ ازبر بود. دوم دبستان بودم که یه دفعه یه نمایشی اومد اعلامشو داده بودن تو مدارس ما هم رفتیم بلیت خریدیم بلیتشم ۲ تومن بود هیچ وقت یادم نمیره خیلی گرون بود به پدر گفتیم پدر گفت نه خلاصه آخرین روز گریان اومدیم خونه گفتیم که شیشه رو شکستم گفتن د تومن باید جریمه بدی �
خیلی اهل فضل بودن همه خانواده من من چشم باز کردم پدر من یک رفی داشت که کتابای دینیش مثل دلایل و قرآن و اینا رو می خوند کنار چند تا کتابم بود از شعرای کرد و این کتابی هم بود که به من می گفت نیت کن من نمی فهمیدم چیه و نیت می کردم می خوند و بعد برای من معنی می کرد بعدها فرمیدم این حافظه پدر من تمام حافظ ازبر بود. دوم دبستان بودم که یه دفعه یه نمایشی اومد اعلامشو داده بودن تو مدارس ما هم رفتیم بلیت خریدیم بلیتشم ۲ تومن بود هیچ وقت یادم نمیره خیلی گرون بود به پدر گفتیم پدر گفت نه خلاصه آخرین روز گریان اومدیم خونه گفتیم که شیشه رو شکستم گفتن د تومن باید جریمه بدی �
خیلی اهل فضل بودن همه خانواده من من چشم باز کردم پدر من یک رفی داشت که کتابای دینیش مثل دلایل و قرآن و اینا رو می خوند کنار چند تا کتابم بود از شعرای کرد و این کتابی هم بود که به من می گفت نیت کن من نمی فهمیدم چیه و نیت می کردم می خوند و بعد برای من معنی می کرد بعدها فرمیدم این حافظه پدر من تمام حافظ ازبر بود. دوم دبستان بودم که یه دفعه یه نمایشی اومد اعلامشو داده بودن تو مدارس ما هم رفتیم بلیت خریدیم بلیتشم ۲ تومن بود هیچ وقت یادم نمیره خیلی گرون بود به پدر گفتیم پدر گفت نه خلاصه آخرین روز گریان اومدیم خونه گفتیم که شیشه رو شکستم گفتن د تومن باید جریمه بدی �
خیلی اهل فضل بودن همه خانواده من من چشم باز کردم پدر من یک رفی داشت که کتابای دینیش مثل دلایل و قرآن و اینا رو می خوند کنار چند تا کتابم بود از شعرای کرد و این کتابی هم بود که به من می گفت نیت کن من نمی فهمیدم چیه و نیت می کردم می خوند و بعد برای من معنی می کرد بعدها فرمیدم این حافظه پدر من تمام حافظ ازبر بود. دوم دبستان بودم که یه دفعه یه نمایشی اومد اعلامشو داده بودن تو مدارس ما هم رفتیم بلیت خریدیم بلیتشم ۲ تومن بود هیچ وقت یادم نمیره خیلی گرون بود به پدر گفتیم پدر گفت نه خلاصه آخرین روز گریان اومدیم خونه گفتیم که شیشه رو شکستم گفتن د تومن باید جریمه بدی �