طالبانیسم؛ ایده حکومتداری با شلاق و اعدام
دوشنبه ۷ سرطان ۱۴۰۰ - محمد سالم ناجی
درمجموع گروههای تروریستی اسلامگرا همگون و یکپارچه به نظر نمیرسد اما این گروهها از برخی ویژگیهای مشترک برخوردار هستند. این گروهها از مغرب گرفته تا شرق آفریقا، خاورمیانه و جنوب آسیا به دنبال قدرت گیری از طریق خشونت و حکومتداری با استفاده از شلاق و اعدام هستند. پرسش اینجا است که چرا طالبان علیرغم ادعایشان مبنی بر اینکه افغانستان از محبوبیت برخوردارند، تلاش میکنند از طریق خشونت محض به دنبال کسب قدرت و فرمانروایی شلاق و اعدام هستند؟
یافتن پاسخ به این پرسش مستلزم برسی کالاهای است که طالبان برای خریداران خود عرضه میکنند. برای توضیح بیشتر لازم است که ابتدا دلیل بقا و قدرت گیری طالبان و پیش روی آنها را در جبههای جنگ به گونه موردی ذکر کنیم و سپس خشونت طالبانی را در عرصه حکومتی و اجتماعی تبیین نماییم؛
الف- پایگاه اجتماعی طالبان: اینیک واقعیت است که هنوز هم در افغانستان فرهنگ کثرتگرایی بهخوبی جا نیفتاده است. هنوز هم در بخش های افغانستان این ذهنیت وجود دارد که حکومت باید یکدست متعلق به یک گروه قومی، زبانی و مذهبی باشد. کسانی که به این عقیده هستند از وجود دولت متکثر که در آنهمه مردم افغانستان حضورداشته باشند ناراحت هستند و قلبا نگراناند که گویا این تکثر مایه بر بادی افغانستان بهطور عام و منافع گروهی آنها بهطور خاص است. این طیف از مردم هم تا حدودی در بدنه حکومت حضور دارند و تعداد زیاد اینها بنا بر دلایل مختلف از کشور آواره شدهاند و از راه دور و با استفاده از امکانات که کشورهای میزبان در اروپا و آمریکای شمالی در اختیار آنها گذاشتهاند برای افغانستان و تقویت طالبان نسخهپیچی میکنند. هرچند که خود اینها به خاطر تهدیدات طالبان نمیتوانند به قریه و روستای اجدادی خود سفر نمایند.
ب- وجود فساد گسترده اداری و بحران مشروعیت: وقتی به دوران سقوط طالبان و سالهای اولیه نظام جدید نگاه کنیم طالبان در بسیاری بخشهای کشور حضور نداشتند و صرفاً در بخشهای جنوب و شرق کشور به فعالیت خرابکارانهای خود ادامه میدادند اما با سپری شدن سال های بیشتر از تاسیس نظام جدید گروههای تروریستی به شمول طالبان وحشت و خشونتورزی خود را گسترش دادند که بخش عمده این قدرت گیری این گروه ها از عدم کارایی دولت مرکزی افغانستان، وجود فساد اداری و بحران مشروعیت ناشی میشود. بهعنوانمثال وقتی جوانان یک ناحیه دورافتاده کشور مانند ولایت غور بنا بر دلایل قومی، جغرافیایی و فساد گسترده اداری نمیتوانند در دولت صاحب وظیفه و شغل شوند آنها سرخورده میشوند. هرچند برخی از این افراد بارها و بارها بخت خود را میآزمایند تا بار دیگر به فرصتهای شغلی دست پیدا کنند اما وقتی نتیجه نگرفتند دو راه در پیش دارند تا شکم خانوادههای خود را سیر کنند. یا راه مهاجرت در پیش بگیرند یا به تشکیل گروههای تبهکار و خرابکار دست بزنند یا وارد جریان بدیل دولت (طالبان) شوند که وارد شدن در آن بهمراتب آسانتر از دولت افغانستان است. وقتی حکام محلی برخلاف اراده مردم بر آنان حکومت کند یا فاقد تواناییهای لازم باشد آنگاه نهتنها آن شخص و مقام از چشم مردم میافتد بلکه کلیت دولت و محبوبیت نظام سیاسی نزد عامه مردم زیر سؤال میرود.
ج- سیاست مماشات و تضرع در برابر تروریسم: یکی از دلایل مهم قدرت گیری طالبان در افغانستان پس از 2001، در پیشگیری سیاست تضرع از جانب دولت افغانستان است. بارها اتفاق افتاده است که تروریستها پس از دستگیری در میدانهای جنگ یا بمبگذاری زندانیشدهاند اما باگذشت چند مدتی آنها از زندانها آزادشدهاند و بارها دیدهشده است که آنها از جانب حکومت موردتقدیر و تفقد قرارگرفتهاند. وقتی جنگجویان تروریستی به این باور باشند که آنها حتی پس از زندانی شدن میتوانند صحیح و سالم ازآنجا خارج شوند، زندان برای آنها نهتنها عبرت گاه نخواهد شد بلکه میزان خشونتورزی و انتقامجویی و حتی مهارتهای تروریستی آنها با توجه به همسلولی بودن با تروریستهای دیگر، افزایش خواهد یافت.
د- حمایت بیرونی: طالبان در دهه 1990 میلادی با حمایت مستقیم پاکستان، عربستان سعودی و امارات و حمایتهای غیرمستقیم برخی کشورهای دیگر از طریق خشونت بر گروههای دیگر در افغانستان پیروز شدند.
رژیم طالبان در اثر حملات آمریکا و متحدان داخلی و بینالمللی آن، از صحنه قدرت در کشور کنار رفتند اما باگذشت چند سال بار دیگر به شکل خزنده به قدرت گیری شروع نمودند. در کنار دلایل که در فوق مطرح شد، عامل بیرونی یا حمایت خارجی از طالبان نیز نقش مهم داشته است. کشورهای منطقه ازجمله پاکستان بنا بر دلایل ژئوپلیتیکی و ضدیت بانفوذ هند در افغانستان، به دنبال قدرت گیری گروهی است که حداقل رابطه دوستانه با اسلامآباد و رویکرد خصمانه با دهلی جدید داشته باشد. دیپلماسی ضعیف و موضعگیریهای احساسی در سیاست خارجی کشور باعث شده است که برخی کشورها به دنبال تقویت گروه تروریستی طالبان باشند. حمایت بیرونی چه به لحاظ سیاسی و چه به لحاظ تسلیحاتی برای طالبان بسیار مهم است. قطر و روسیه ازجمله کشورهای هستند که در حوزه دیپلماسی برای طالبان جان دوباره بخشیدند. حال که دلایل تقویت طالبان توضیح داده شد لازم است مهمترین ابزار طالبانیسم در حکومتداری (شلاق و زندان) توضیح و تبیین گردد.
الف- عدم اعتقاد به حاکمیت شهروند محور: طالبان مانند سایر گروههای تروریستی و بنیادگرای اسلامی بر این هستند که مردم در نظام اسلامی (بهزعم آنان) هیچ نقشی در تعیین حکام و شیوه حکومتداری ندارند.
آنها برای توجیه این دیدگاه خود از نظریه غلبه و زور استفاده میکنند که گویا نفس قدرت گیری از طریق زور موجب خلق مشروعیت میشود. بنابراین دلیل طالبان هم در شیوه به قدرت رسیدن و هم در شیوه حکومتداری خشونتورزی را اصلیترین مکانیسم میدانند.
ب- شلاق و اعدام راهحل همه مشکلات: طالبان بارها مدعیاند که خواهان برپایی نظام اسلامی هستند. برای مدلی که آنان خواهان تطبیق آن است در جهان معاصر با این پیچیدگیهای اقتصادی، ارتباطات، تکنالوژی و وابستگی فرهنگی به آن سادگی نیست که آنان میخواهند. افغانستان در زمان رژیم طالبان به یک زندان کامل تبدیلشده بود که اکثریت مطلق مردم در فقر به سر میبردند و کسانی که سه دهه از عمرشان گذشته باشد به یاد دارند که در آن زمان چه سختیهای اقتصادی را تحمل کردند. طالبان بر این باورند که مشکلات اقتصادی، نارسایی اجتماعی، فرهنگی و سیاسی کشور را میتوان با بهکارگیری خشونت محض مدیریت نمود. هرگاه افراد به خاطر مشکلات اقتصادی یا اجتماعی اعتراض کنند، پاسخ طالبان حداقل به شلاق بستن معترضان یا اعدام فوری آنان بدون برگزاری محکمه عادلانه خواهد بود. امروزه در مناطقی که طالبان حکومت میکنند اوضاع آرام به نظر میرسد اما این واضح است که در آنجا نه از خدمات صحی خبری است، نه آزادی بیان وجود دارد و نه از رفاه اقتصادی خبری است اما مردم اعتراض نمیکنند، چرا؟ چون مردم میدانند که نهتنها این مشکلاتشان حل نخواهد شد بلکه سرخود را نیز از دست میدهند. طالبان قابلیت حکومتداری جامعه متنوع و متکثر افغانستان را ندارند و آنها به دنبال نابودی کثرت و برقراری وحدت خونین است.