خیلی اهل فضل بودن همه خانواده من من چشم باز کردم پدر من یک رفی داشت که کتابای دینیش مثل دلایل و قرآن و اینا رو می خوند کنار چند تا کتابم بود از شعرای کرد و این کتابی هم بود که به من می گفت نیت کن من نمی فهمیدم چیه و نیت می کردم می خوند و بعد برای من معنی می کرد بعدها فرمیدم این حافظه پدر من تمام حافظ ازبر بود. دوم دبستان بودم که یه دفعه یه نمایشی اومد اعلامشو داده بودن تو مدارس ما هم رفتیم بلیت خریدیم بلیتشم ۲ تومن بود هیچ وقت یادم نمیره خیلی گرون بود به پدر گفتیم پدر گفت نه خلاصه آخرین روز گریان اومدیم خونه گفتیم که شیشه رو شکستم گفتن د تومن باید جریمه بدی هیچ وقت نگاهی که پدرم به مادرم از وقت یادم نمیاد گفت باشه بیا این دو تا برو و دیگه شیشه نشکنی گفتیم نه عصرش با مدیر و همه اونایی که بلیت خرید بودن ما رفتیم بلیت ها رو خریدیم به صف رفتیم تالاری بعدها فهمیدم اسمش امیر کبیره دیدم پرده باز شده اون حفره یرانی مپوت کننده یه عده محصل بودن خارج از کشور الان طرحش تو ذهنمه به یک شیوه رمانتیک همون محصل رو توی کلاس درس تیرباران می کردن. یک کم سنم رفت بالا و شعور پیدا کردم به مسائل اجتماعی فهمیدم این در دوره تبلیغات ضد حزب توده بوده و اینم مثلاً شوروی بوده اینا این وطن پرست بوده نخواسته بعدها معناشو پیدا کردم انقدر این تاثیر هولناک رو من گذاشت که از دوباره به صف ما رو آوردن از مدرسه تا از اون سالن تا مدرسه. و زندگی من منقلب شد با پدر مادر همبازیان کردی حرف می زدیم سختترین کار زندگیم آموختن فارسی بوده بعد که رفتم فرانسه بهتون اعتراف می کنم یه بار دیگه این پیش اومد اونم خیلی برام دشوار بود برای اینکه تازه داشتم بر تمام زوایای زبان فارسی چیره می شدم زبان انگلیسی رم یاد گرفته بودم خورد خورد و بعد اونجا از و این بود که معلم فونتیک ما که به ما دست تلفظ زبان یاد میداد اومد گوش کرد تازه اومده بود جانشین همکارش که تو مرخصی بود اومد گوش کرد چشاش گرد شد گفت کردم من نیومدم ایران تا نوروز ۵۹ یه ماهی انقلاب شد من پاریس بودم و از اونجا تغییر می موندم خواستم ببینم ایران چی شده اولین چیزی هم که دیدم و به هیجان اومدم و فکر کنم در همه عمرم فراموش. نخواهم کرد تا روزی که منو به خاک بسپارند گروه های جوانان خوش فکر متفکر کنجکاه بود که گروه گروه گل گله در خیابان ها میدون ها دانشگاه اینور جمع می شدن و بحث می کردن من اینو زیباتترین صحنه انقلاب دونستم هنوزم میدونم یعنی بعد از انقلاب به نظر من یک چیزی که در ایران اتفاق افتاد علاوه بر این تساهل مهم ترینش این برادری بودای آخر. گیاهان طبیعی که بسیار هم قواعد و خواص چیز فوق العاده ای داره. در گذشته بهترین تجلی یه هویت منفعلانه بود تو شبیه به جمع میشدی الان بهترین تجلی هویت اینه که فردانیت شدی یه شخصیت منحصر به فرد شما ناچارید از بعضی از چیزهایی که اصلیله درسته مردانه ب در فصل فراموشی منصوری وورزی فراموش میگه این فراموشش کردن این خدمات ارزنده ای که این مرد کرده رو کسی الان دیگه به یاد نمیاد موقعی که نمایش مرد فرزانه ببر دیوانه را کار کردن به تعداد بازیگرا دف وجود داشت و با یک دفزنی باشکوه نمایش شروع میشد. و با یک دفزنی باشکوه هم تمام میشد. بعدها فهمیدم هر آنچه را که آموختم غیر مستقیم و مستقیم بعدها در نمایش های من سر برآورد اینه که این تربیت های خانوادگی اینجوری سربرمی تربیت شهر و منطقه میره تو ناخودآگاه آدم و یک جایی از لابهلای آثار سر برمی. فوق لیسانسو گرفتم بچه دکترا سال ۶۴ برگشتم قبلاً نوشته بودم کارگردانی هم کرده بودم ولی تصمیم گرفتم به طور اصولی این کارو بکنم و اولین نمایشاییم که کار کردم آثار کلاسی هملت مولیر از جانانوی اوریپید از اینجور چیزا بعد از مدتی گفتم که خیلی خب این مال خارجیاست خود ما کجاییم من که نباید همش مفسر خارجی باشم. در دهه ۷۰ شروع کردم به نوشتن یعنی خودم دیدم یک ایده هایی دارم این ایده هام بر اساس فرهنگ ملی شکل های ملی شیوه های نمایش. سنتی کهن، آیینها، حماسه تغزل، عرفان، چریک های کردی، اینا بود و شروع کردم، بر اساسشون نمایشنامه نوشتم. یه مترجم ببین توی راهروی مترجم که تو ساکتی؟ هرچی تو بخوان نگفتی. شما بیماری مرموزی دارین که. من میگم بدو اصلاً فرار کن از دستش نگفتی نگفتی به نظر من بیماری مربوضی داره که اینه یعنی از دست این فرار میکنی دقیقاً همینه اینکه نشسته ای گفتی چحکی بزن میای جلو همه رو یواشکی بشه اعترا اون نباید بشنوه فرض بر این ها قرع کردی برای اینکه دلشو هی دلتو می شکنه هی بهت فشار میاد. به نظر من وظیفه اساسی ما امروزه به وجود آوردن یک تئاتریست که صبقه ملی داشته باشه و همین طور که بهتون گفتم تئاتر ملی ما چهار تا راه داره که مهم ترین مردمی ترینش تئاتر روضیه این در راستای پروژه است که من انجام میدم یه برنامه مفصله. شما باید در دل جامعه خودتون زندگی کرده باشید شما نمی تونید در نیویورک زندگی بکنید وقت راجع به مشکلات جامعه ایرانی بنویسید باید یک ارتباط بی واسطه با مردم داشته باشید تا بتونید واقعاً درون مردم بشناسید آنچه که به نظر من خیلی خیلی مهمه و به خصوص در کار خلاقیت دراماتیک اصله شناختن روح انسان هاست درون انسانها. ما باید به انسان هایی که یک تعریف خاص از دنیا دارن یه شرایط فرهنگی و سیاسی خاص از دنیا دارن احترام بذاریم تا ما به اونا احترام نذاریم اونام به ما احترام نمیذارن یعنی اگه این دیدن دیگری به قول فرانسوی لطخزیست اصطلاحی دارن که مال ۲۵ سال. یا ربع آخر قرن ۲۰ کشف کردن که به جز من دیگری هم وجود دارد من اگر اعتراف کنم به موجودیت و بودن دیگری اونو ببینم اون هم اعتراف می کنه به موجودیت من منو می بینه در نتیجه میتونیم من به سهم خودم اون به سهم خودش زندگی بکنه من فکر میکنم این بزرگترین پیام فرهنگی ماست. اول خیلی بهتر جا اومدن این حکیم نشانه حسن معالشناس ما با خارجی هاست شاید آدما دیگه کمتر بهم واقع کنن به هم شاید آدمای دیگه کمتر به هم واق واق کنن سلام جناب جنن گراش به خاندایی میگن آشپز باشین به خاندایی میگن آشپز باشی ببین یه کم شعار بده به میدونست بشه کم خودون که حیفه از دستم بره اگه این دافعه لعنتی رو حذف کرد من به تو پول خوب. ترسیدم خره سرسیدم خره ترسیدم خره واقعاً یه دفعه میاد تو صدای سرفه ای یه تققی یه توقی و من هر دفعی که طراحی. Channel person, یکی از شخصیت های بسیار مورد علاقه منه اینم مادرربه داییمه اینا فوت کردن همه اینم خانم آزیتا حاجیانه افلیا رو توی حملت برای من بازی کردی. آدم بزرگیه که از کارهاش ترجمه قانون ابن سیناست من یک جمله نوشتم اونجا نمایشنامه رو تب تقدیم کردن به روح پرفتوح ایشون برای اینکه قهرمان نمایش من اسمش حجاره از اون گرفتم به حجار برای اینکه به جهان چیزی افزود نه اینکه به جهان افزوده بشه بعضیا به جهان اضافه میشن بعضیا چیزایی به جهان اضافه می کنن لب. я долго не мог, но боялся чtоtо сделаtь, чtобы не сказав, я думаю, но для меня больше оtкрываеt, поtому чtо поняtие свободы для всех разное. This is home, first was a car, then the house, then i hit the street, that was 15 years ago, we are in los angeles, they are building and modernizing everywhere, the rent is always increasing, the city doesnt know what to do with all the homeless people. This is our main spot for the last 19 years, thats most likely to die on the streets if we dont get her off the streets in the next year, for everyone a. Theres probably at least 12 or 20 in similar situation, so that can make my work very discouraging. Housing first is just the first step, they need emotional support, they need support to seek treatment, they need support to manage life, for muslims across the world, aid alfiter, which marks one month of obedience to god in the holy fasting month of ramadan, is a special feast, muslims feel festive and proud for their servitude to god. Ramadan is called the month of blessings. Out of respect for the holy month, muslims put aside their differences and hostilities and forge a stronger unity. Different cities and villages in iran have their own traditions for ramadan, which date back to centuries. Get a glimpse of it in this documentary on press tv. The museum of miniature, simple things are converted to historic handcrafted masterpieces. It rises from the creativity of the inner child and has tourist attraction. Maty mutavasilon was born in natans and grew up in tehran. Join us on press tv to see his museum. First of the headlines this hour, the us israel genocidal war on the gaza strip enters its 173rd day with the death doll approaching 32,500, mostly women and children. Lebanance fires a barrage of rockets at israeli targets. Response to the overnight raid on the lebanese medical center. Thousands of jordanias protest against israel demanding the coloure of the regimes embassy in aman and solidarity with gaza and the hamas resistance movement